طاهاطاها، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 5 روز سن داره

طاها خان

من غذا میخوام!!!

پسرم دیروز یه کاری کرد که نزدیک بود بخورمش.از ذوقم گرفتمش تو بغل م محکم بوسش کردم. تلویزیون داشت برنامه اشپزی پخش میکرد.وقتی که تصویر غذا رو نشون میداد طاها میرفت سمت تلویزیون و گریه میکرد.مثل وقتهایی که گرسنه بود وغذا میخواست.من هم زود رفتم بهش غذا دادم.                                                عزیز دلم دوستت دارم             ...
25 بهمن 1390

دل نگرانی

بعد از این همه که طاها رو مهد گذاشتیم(البته به صورت جسته گریخته چون حدودا ٣هفته مادر جونش زحمت میکشید وازش نگهداری میکرد) امروز که رفت مهد گریه کرد.اولین روزی بود که وقتی رفت بغل پرستارش برگشت و هول خورد سمت من. حالم گرفت.نگرانم.
25 بهمن 1390

دوباره بيمارستان

فقط 3روز بود که از سرکار رفتن من ميگذشت که وقت شام طاهاي گلم دوباره بالا آورد وبي حال شد.وقتي رفتيم بيمارستان و دکتر گفت بايد بستري بشه من وبابايي شوکه شده بوديم. آخه دقيقا 20 روز پيش بستري بود. يعني 8/١٠/90و اون روز هم 28/1٠ بود. با اين حساب توي ده ماهگي 2بار بستري شد.   گلم اگه ميبيني تو همه عکسها خوابي علتش اينه که وقتي بيداري ماشااله اينقدر ورجه وورجه ميکني که نميتونم ازت عکس بگيرم.مخصوصا که خدا رو شکر ايندفعه حالت بهتر بود.   اين هم خوشحالي وقت مرخص شدن           ...
15 بهمن 1390

پیشرفتهای طاها

بعد از یک تاخیر طولانی که علت اصلیش قطع بودن اینترنت بود دوباره اومدم.توی این مدت آقا طاها خیلی چیزها یاد گرفته.دیگه چهار دست و پا میره.میتونه بایسته و خیلی راحت میشینه.و اینکه دست زدن رو یاد گرفته.ولی امان از شیطنتهاش که صدای مربی مهد رو هم در اورده.   ...
11 بهمن 1390

روزهای بعد از بیمارستان

تا چند روز بعد از مرخص شدن از بیمارستان طاهاجان هنوز بی حال بود.اینقدر که حتی نمیتونست بشینه.اصلا نمی خندید و دایم بهونه میگرفت.هیچ چیزی هم نمیخورد.     وقتی یه لبخند میزد یا کمی چهار دست وپا میرفت یا چیزی میخورد لبخند رولبهای ما می نشوند.   قربونت برم الهی   روزهای خیلی بدی بود.امیدوارم دیگه تکرار نشه. ...
9 بهمن 1390
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به طاها خان می باشد